کتاب آنجا که هیولاها خوابیده اند اثر پالی هو ین مترجم شیما حسینی از نشر هوپا
در شهر کوچک میوتاون ، همه افسانه ی هیولاهای دریاچه را شنیده اند. افسانه هایی که خیلی ها میگویند برای محافظت از بچه ها سرهم شده اند.
برای آنکه از دریاچه دور باشند. اِفی هم با افسانه ی هیولاها بزرگ شده ، اما آهسته آهسته اتفاق های عجیب و غریبی در خانه شان می افتد. خرگوشش از توی قفسی با در قفل شده غیب میشود.
مادرش به شکلی اسرار آمیز ناپدید میشود و سرانجام نوبت به لیسک های لزجی میرسد که از درو دیوار خانه بالا میروند.
اِفی و بهترین دوستش برای حل این معما به دنبال سرنخ هایی می گردند. آیا میان ناپدید شدن ها و افسانه ی قدیمی ارتباطی وجود دارد؟ آیا افسانه ها فقط قصه هایی خیالی اند یا واقعا در این آب های تاریک و عمیق موجوداتی خوابیده اند؟
دیدگاه خود را بنویسید