کتاب پری سر به زمین (هوا)3 پرپره کدو و رویاهای تمشکی اثر مریا یزدانی از نشر هوپا
پرپره کدو هیچ کس و هیچ چیز یادش نمی آید ، حتی اسم خودش را. بره های آقا فرخ او را دم صبح ، کنار رودخانه و لابه لای علف ها پیدا کرده اند. آقافرخ دوروبرش چندتا ردپای پلنگ دیده است. حالا پرپره کدو مجبور است تا پیدا شدن مادر و پدرش با یک پیرزن خسیس و تنها توی کلبه ای جنگلی زندگی کند. خانه خاله آبچین خیلی باحال نیست. آن جا نباید خیلی حرف زد، جنب خورد یا ملچ ملوچ کرد ، حتی نمی شود یک تکه کلوچه با یک لیوان شیر خورد
خاله آبچین و مرغش هم دل خوشی از آمدن پرپره کدو ندارند. این دختربچه هزار چون و چرا با خودش آورده
چرا پرپره کدو یک ریز حرف میزند؟ چرا از دیوار راست بالا میرود ؟ چرا جای دوتا زخم گنده روی شانه هایش است ؟
چرا پرنده ها و حیوانات جنگل دنبالش راه افتاده اند ؟
همه این ها به کنار ، راستی راستی چرا هیچ خبری از خانواده پرپرکدو نیست ؟؟
دیدگاه خود را بنویسید